بی دلی

- یارم که نداریم از بی دلی، بگو که ترک شهر و دیار کنیم.
- یار پیدا میشه در عالم، دیار نه.

نازِ شست

نازِ شست شکار، مثه شاباشِ مطربا بی برکته. دسترنج نیست، سکه برفی که تو آفتاب آب میشه، فقط شب میشه خرجش کرد، انگار نمیشه باهاش نان خرید و نان رو به خونه بُرد. هی، میشه دودش کرد، یا آبِ انگور.

گرو

دلِ باخته رو کی گرو بر میداره؟

حساب

کباب شو معیرالدّوله می‌خوره، دودشو همسایه ها، معصیت و غیبتشم به حساب ما نوشته میشه، معصیت بی لذت.

چهل و هفت یازده

نریز اون کبره‌ها رو کف اطاق، نکبت। زندگیمونو مرض و میکروب ور داشت। چه پاک تراشم می کنه عنتر। یه بارکی بگو قابت کنیم بزنیمت به دیفالسنجد خیلی‌ام چهل و هفت یازده اس، نشسته دم باد تو درگاه، سُمبل شده لب پنجره। هه هه هه.

دوا

- وخی یه حمومی برو، از این کسالت در می‌آی. دوای رخوت تو دستِ مشت و مال چیه اس.
- یه دلاک سراغ داری، دلِ آدمو بشوره، بخور، کرک جون، آب از دستِ صیاد خوردن بهتره تا سلاّخ، بخور.
- سلاّخ خلاص می‌کند، صیاد گرفتار.

چشم انداز

برای آمدن به چشم، باید در چشم انداز بود.

زندگی

با همه بلند بالائی، دستم به شاخسار زندگی نرسید.

اشکنه

رختاتو عوض کن، لباس عید خودمو آوردم بپوشی. شامم اشکنه داریم، همون غذای خوشمزه ی قدیمی و ارزون خودمون، که هنوز خیلی از مردم فقیر آرزوی خوردنشو دارن و وسعشون نمی رسه.

استنطاق

- اسم؟
- هه ...
- اسم پدر؟
- هه، هه ...
- اهل؟
- هِه هه ...
- گفتم اهلِ کجا هستی؟
- هه، هه ...
- شغل؟
- چی؟
- ساکنِ؟
- هه، هه ...
- موقع سوء قصد به اسماعیل خان کجا بودی؟
- هه، هه ...

خاکه رو خاکه

شدم شاگرد مرحوم پدرم دواچی،اما تو این دواخونه هیچ مسکنی نبود برام، اِلاّ دوای اون طبیب ارمنی، ذکاووس عرق فروش، شبانه روزیش کردیم، خاکه رو خاکه، که مَستیم از گل نیفته، مثل تو که غم برادرتو کردی بهانه. سنّت شب جمعه اش چی؟ یه وقت دیدی یکی از همون گلای پلاسیده ی باغچه ی ولی خان یار موافقشه و برادری مثل تو، یار و غار، نه.

جیگرک

- پرش کن، بریز، دلت بیاد. انگار زعفرون میکشه، یه پیاله جیگرک این حرفا رو نداره که. پسر پاتو جمع کن بینیم.
- اوسا بفرما، بفرما اوسا دل جیگره. خیلی خاصیت داره، خونِ خالصه. دل و جرأت آدمیزاد رو زیاد میکنه، اوسا.
- تو بخور که لاجونی، بُردل! اگه جیگر برا درمون بود که، گوسفندا شیکم گرگه رو سفره کرده بودن، آقا پسر.

تفنگچی

من رضا تفنگچی رو پیدا کردم ولی اون تفنگش رو گم کرده بود.

زنجیرک

های، ولایتِ زندان، ما را طلبید عاقبت این عُشاق خانه. هنوز زنجیر در گوشت است، زنجیرک! موریانه گوشت! کی به استخوان میرسی آخر. زنجیرک! تسبیح عارفان، صدای پای من حالا شنیدنی است، از این دست ساز، کوهِ کوچک! دماوندم باشی، کمی، سرو! از اینجا چوب کبریتی، ای ساز لابلا آشفته در هم وصل! تو حلقه یاهو بودی، وصل شدی به هیاهو؟ وه که چه غوغایی، سرود، ای اُشتران اَندکید که ما بیشتر داریم از شما، نه زنگی به گردن که تن، در زنگیم. زنگیِ زنگ، پیر چنگی بزن، که زخمه نه به سیم، به فولاد می زنی. رسیدیم گر چه پیر، گر چه دیر، لطف تو دیوار به این است که من به چشم محبس نگاهت می کنم نه چهار دیواری. هر چه باشی، این مسافرخانه محکومان هم از آن بالاخانه عظیم تر است هم مایه عبرت.

دروغ چرا؟

- والله دروغ چرا؟ تا قبر آآآ ... انگلیسی آ ازما هم دل پر دارند ... تو جنگ کازرون ما چقدر از این انگلیسیا کشتیم! پنداری دیروز بود ... با یک ضربِ شمشیر سر یک سرهنگشان را انداختیم جلوی پاش ... همچی سرش را زدیم که حالیش نبود ... کله ی بی تنه رو زمین افتاده بود به اندازه ی نیم ساعت به ما فحش ناموس می داد و بد و بیراه می گفت ... ما از ناچاری یک دستمال چپاندیم تو حلقش ...
-بگذار ببینم مش قاسم!...