دروغ چرا؟

- والله دروغ چرا؟ تا قبر آآآ ... انگلیسی آ ازما هم دل پر دارند ... تو جنگ کازرون ما چقدر از این انگلیسیا کشتیم! پنداری دیروز بود ... با یک ضربِ شمشیر سر یک سرهنگشان را انداختیم جلوی پاش ... همچی سرش را زدیم که حالیش نبود ... کله ی بی تنه رو زمین افتاده بود به اندازه ی نیم ساعت به ما فحش ناموس می داد و بد و بیراه می گفت ... ما از ناچاری یک دستمال چپاندیم تو حلقش ...
-بگذار ببینم مش قاسم!...

۷ نظر:

  1. چی؟ چی؟ ... سردار ... سردار هندی ... در منزل من ... من؟

    پاسخحذف
  2. ایول؛
    دائی جان ناپلئون، که من اصلآ ندیدم.

    پاسخحذف
  3. «قاسم!ول کن!بگذار فکر بدبختی خودمان باشیم.»

    پاسخحذف
  4. ما که سعی کردیم و خواهیم کرد که، تا قبر آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ.......
    شما رو دیگه نمی دونم ژغال جون.

    پاسخحذف
  5. حضرت ژغال گاه زنی به میسره،گاه زنی به میمنه؟

    پاسخحذف
  6. ...چه آفتی هستند این انگلیسا...

    پاسخحذف
  7. آق احمد برو بالاتر از این حرفا، کبلی.

    پاسخحذف

- حق حذف و ویرایش نظرها برای ژغال محفوظ میباشد
- برای راحتی در ارسال نظر از «فایرفاکس» استفاده کنید
- «ناشناس» نظر ندهید